به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
هر وقت خواستي بدوني كسي دوست داره
تو چشماش زُل بزن
تا عشق را تو چشماش ببيني،
اگه نگات كرد
عاشقته،
اگه خجالت كشيد،
بدون برات ميميره،
اگه سرشو انداخت پايين و يك لحظه رفت تو فكر،
بدون كه بدون تو ميميره
و اگر سرشو انداخت پايين و خنديد و حرفو عوض كرد
بدون كه اصلا دوست نداره
نظرات شما عزیزان: